-
آگاهی در خواب
جمعه 29 آذرماه سال 1398 19:55
چقدر تونستین روش کار کنین؟ میشه تو خواب مسلط و آگاه بود؟
-
الله
جمعه 17 اسفندماه سال 1397 23:02
تعریفتون از الله در ذهنتون چیه؟ روزی چقدر باهش خلوت دارین و حرف میزنین؟ کجا عالم ایستادین؟ آیا شما بودین که انتخاب کنید تو چه خانواده ای بدنیا بیاین یا خدا خواسته؟
-
بازساری روح
جمعه 26 بهمنماه سال 1397 11:05
سلام علیک به ارواح و اشباح که میخونن خخ شما هر "احساس" را متفاوت می دانید. دلیلش این است که هر کدام با یک انرژی "متفاوت" بیان می شوند. و در هر زمانی شما از طریق آموزش می توانید انرژی های مختلفی دریافت کنید. به همین دلیل است که ت کرار آموزش (که با انرژی همراه است) در طول زمان، انرژی شما را بیدار نگه...
-
فروپاشی
پنجشنبه 2 بهمنماه سال 1393 08:19
دیشب رفقا اومدن ساعت 10 دنبالم رفتیم از شکستهای عشقی شون گفتن و ..... تو سی سال عمرم اینقدر گریه نکرده بودم واسه خودم و رفقا تصور کن طوری بشی که به تشنج برسی و اورژانس بیاد ببردت بس که بترکی شبی بینظیر و تکرار نشدنی در کتاب زندگی من خدایا مزد دل عاشقان شکست خورده ست رو خودت بده و هدایت شون کن
-
مرور خاطرات
یکشنبه 22 تیرماه سال 1393 21:15
چندتا از دوستان قدیمی هستن وقتی میرم تو وبلاگشون یه حس عجیب و تازه پیدا میکنم اولی آوا دختری سراسر نور و عشق دوم ه لیا دختری خاص و متمایز خیلی خوشحالم بعد از مدت ها رفتم و دیدم وبلاگشون رو
-
آینده
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1393 12:46
آینده ای بسازم که گذشته ام در برابرش زانو بزند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 مردادماه سال 1392 22:41
دیشب در جاده های سکوت در ایستگاه عشق ،هر چه منتظر ماندم کسی برای لمس تنهاییم ، توقف نکرد و من تنهاتر از همیشه به خانه برگشتم...
-
فرسایش
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 10:52
وقتی نیمه های شب یه مرد تو ماشین با آهسته ترین حالت ممکن داره رانندگی میکنه وقتی تو این سرمای استخوان خرد کن ، شیشه هاش تا ته پایین و خودش غرق تو دود سیگارشِ وقتی اونقدر غرق تو خودش که پشت چراغ قرمز چشمک زن چهار راه ، پنج دقیقه منتظر میمونه وقتی داره بلند بلند با موزیک ماشینش اربده میزنه و هیچکس و هیچ چیز برایش مهم هم...
-
وباز هم داداش آریا
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 02:45
قلبم را عصب کشی کردم! دیگر نه از سردی نگاهی میلرزد ، نه از گرمی قلبی می تپد !
-
مرد هایی از جنس من !
شنبه 29 تیرماه سال 1392 09:31
یه سری مردا هستن ... تیپ های سنگین خاصی میزنن، اکثراً مشکی پوشن اُدکلن خاص، مثلا لالیک میزنن قهوه رو بدون شیر و شکر میخورن: تلخه تلخ! مردایی که سوار ماشین مشکیشون میشن و ساعت 1 شب به بعد تنها تو خیابونا رانندگی میکنن در حالی که یه آهنگ خاص رو 100 بار گوش میکنن همونایی که تنهایی کافه و رستوران میرن شبا تنهایی قدم میزنن...
-
عشق
شنبه 29 تیرماه سال 1392 09:30
سخته وقتی عاشق یکی باشی ولی ...... سخته بری ببینیش ولی ..... سخته بخوایش ولی .... زندگی توهمی مخاطب خاص
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 تیرماه سال 1392 17:22
این روزها پر طرفدارترین بازی در بین آدمها ، بازی با “احساسات” است !!!
-
عوض شدن
جمعه 28 تیرماه سال 1392 17:01
آدم ها " عــوض نمیشن " فقط بعــد از مدتی... " خود واقعیشون رو نشون میدن "
-
بهترین شعر
جمعه 28 تیرماه سال 1392 02:43
یه بنده خدایی میگفت مستم از جام تهی حیرانی -----باده نوشیده شده پنهانی اوایل نمیفهمیدم الان خوب میفمم
-
آوای عزیز
جمعه 28 تیرماه سال 1392 01:46
یه اتفاق جالب واسم افتاد البته مثل این چندتا دیگه هم واسم پیش اومد ولی این شیرینتر بود یکی از عزیزان دل که وبلاگی به نام http://www.avatanha.blogfa.com داره و در سوم دی ماه 91 هم کامنت گذاشتم دوباره برگشته به وب و باعث افتخار شد دوباره بیشتر باهشون آشنا بشم تو این همه آدم دورو برم و ازدواج ها به زیباییی و قشنگی این...
-
ناکجا آباد
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1392 12:57
با خودم درگیرم و در توهم به سر میبرم مات و مبهوتم از خیلی آدما خیلی کارا خیلی حرفا خیلی چیزا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 17:34
بیشتر رنج می برم ، آنها که باید مرا بنوازند،می زنند؛ آنها که باید همگامم باشند ، سد راهم می شوند؛ آنها که باید حق شناسی کنند ،حق کشی می کنند ؛ آنها که باید دستم را بفشارند، سیلی می زنند ؛ آنها که باید در برابر دشمن دفاع کنند ،پیش از دشمن حمله می کنند؛ و آنها که باید در برابر سم پاشی های بیگانه ستایشم کنند ، تقویتم...
-
ضریب هوشی
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:57
ضریب هوشی افراد مشهور شاید برای اکثر ما جالب باشه که بدونیم شخصیت های مشهور و دانشمندانی که گاها در کتب درسی و غیردرسی(ویا از طرق دیگر) با آنها آشنا می شویم دارای چه مقدار از توانایی هوشی(Intelligence Quotient) یا به اختصار IQ هستند. در ابتدا باید به این موضوع اشاره کنم , افرادی که دارای ضریب هوشی بالاتر از 130 هستند...
-
خسته
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 09:28
خسته شدم از خیلی چیزا و خیلی آدم ها همیشه میگفت اینا که میگن بی حوصله و نا امید هستیم چطوری این طوری میشن الان درک میکنمشون
-
احساس
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 00:42
تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم...!
-
آوا دختری سراسر عشق و نور و از جنس سختی و صبر
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 15:39
داشتم وبلگش رو میخوندم بارها و بارها گریه کردم نه بخاطر اینکه احساسی شده باشم نه چون داشتم همش فکر میکردم یک دختر چقدر میتونه مقاوم و صبور باشه واقعا از ته دل واسش دعا میکنم هر جا هست زندگیش سراسر عشق و محبت و شادی باشه راستش غبطه خوردم کاش منم یک هزارم که نه یک میلیونیوم مثل او بودم کاش منم مثل اون سراسر عشق و نور...
-
شروعی دوباره (برخیز ای مرد طوفان)
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 14:07
نمیدونم از کجا بگم مینویسم تا یک روزی بیام مرور کنم و ببینم سطح فکرم کجا بوده و به کجا رسیدم رفتم جلو یا خیلی اومدم عقب نمیدونم از اتفاقات بگم یا اعتقاداتم یا کارام یا نگاه به زندگی این دنیای لعنتی
-
باختم
شنبه 13 آبانماه سال 1391 07:25
بعد تو ﻳه صدای مزاﺣمی هیچ وقت ولم نکرد ﻳﮧ صدای مبهمی که هر دم تو گوشم ﻣیگه: باﺧتی پسر!!! باختی...........
-
کودکی
شنبه 13 آبانماه سال 1391 07:24
کودکی را دوست داشتم روزهایی که بجای دلم سر زانو هایم زخمی بود..
-
دل شکسته
شنبه 13 آبانماه سال 1391 07:23
هرجا دلــــــــــــت شکست ، خودت شکسته هاشــــــــــــو جمع کن تا هر کســـــــــــی منت دست زخمیشو به رخت نـــــــــــــــــــــکشه
-
لمس کن
شنبه 13 آبانماه سال 1391 07:22
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم ... تا بخوانی و بفهمی که چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس نشد نیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ... لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پر شیار ... لمس کن لحظه هایم را تویی که نمی دانی من که هستم، لمس کن این باتو نبودن...
-
پایان من
شنبه 13 آبانماه سال 1391 07:20
اشکهایش را نقاشی میکرد، با بیرنگ ترین مدادی که از گذشتهاش با خود آورده بود. بوی دلتنگی در اتاق؛ حس یأس نداشتن؛ صدای اصطکاک زندگی، میآمد. عبور بود از بغض.و رویایی که پایان نداشت.....
-
تکرار
شنبه 13 آبانماه سال 1391 07:18
گاهی وقتها صدا دروغ میگوید؛ لحنها عوض میشود؛ آواها اشتباه میکنند؛ متن زندگی تغییر میکند؛ همین من میماند و من؛ همین حس؛ گاهی وقتها همین چند کلمه آنقدر برایمان تکرار میشود که خسته میشویم از؛ گفتن؛ از؛ افعال بیقاعده.
-
آ..ز..ا..د...ی
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 12:31
آ..ز..ا..د...ی خدا آزاد هست..چون تنهاست... من تنهام..چون آزادم... گاهی وقتا, باید عشق رو فقط تو کتابها خوند و حس کرد... عشق این روزها... نمیدانم.. عشق در واژگان ذهن من, آزادی بود..رهایی از هرچه بند و قید است.. اما.. به اسارت کشیده شدنم..غیر معمول بود.. کاش غمش..فقط درد دوری بود..درد دل تنگی.. اما.. اسیر عذاب دردناک...
-
تینا! همیشه تنها!
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 14:05
ببخش اگه دارم با بغض برات مینویسم ببخش اگه عاشقتم اگه همیشه دارم بهت فک میکنم آخه یه بار احساس کردم عاشق شدم و باید انقد به طرف فک کنم تا اونم ناخودآگاه بهم فک کنه! اما اشتباه میکردم! اون هوس بود ببخش اگه بجای تو عاشق یکی دیگه شدم ببخش اگه هرشب صدات میکنم اگه هرشب آویزونت میشم اگه کلافه ت کردم ببخش اگه جز تو کسی رو...